سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن را که نانخور کم است یکى از دو توانگرى‏اش فراهم است . [نهج البلاغه]

قرار لیلی - سندبادوچهل دزد بغداد

جستجو در وبلاگ:
Powerd by: Parsiblog ® team.
قرار لیلی(یکشنبه 85 مرداد 15 ساعت 9:57 عصر )

 
میگن یه روز لیلی واسه مجنون پیغام فرستاد که انگار خیلی دوست داری منو

ببینی ؟ اگه نیمه شب بیای بیرون شهر ، کنار فلان باغ ، منم می یام تا ببینمت .


مجنون که شیفته دیدار لیلی بود ، چندین ساعت قبل از موعد مقرر رفت و در محل

 قرار نشست .


ولی مدتی که گذشت خوابش برد ...
 
نیمه شب لیلی اومد و وقتی اونو تو خواب عمیق دید ، از کیسه ای که به همراه

داشت ، چند مشت گردو برداشت و ریخت تو جیبهای مجنون و رفت .


 
مجنون وقتی چشم باز کرد ، خورشید طلوع کرده بود ، آهی کشید و گفت :


ای دل غافل یار آمد و ما در خواب بودیم . افسرده و پریشون برگشت به شهر .
 
در راه یکی از دوستانش اونو دید و پرسید : چرا اینقدر ناراحتی ؟!


 و وقتی جریان را شنید با خوشحالی گفت : این که عالیه !
 
آخه نشونه اینه که لیلی به دو دلیل تو رو خیلی دوست داره !


دلیل اول این که : خواب بودی و بیدارت نکرده ! و به طورحتم به خودش گفته : اون

عزیز دل من که تو خواب نازه ، پس چرا بیدارش کنم ؟


و دلیل دوم اینکه : وقتی بیدار می شدی ، گرسنه بودی و لیلی طاقت این رو

نداشت ، پس برات گردو گذاشته تا بشکنی و بخوری !
 
مجنون سری تکان داد و گفت : نه !
 
اون می خواسته بگه :


تو عاشق نیستی ! اگه عاشق بودی که خوابت نمیبرد !


تو رو چه به عاشقی؟ بهتره بری گردو بازی کنی !
 


حالا به نظرتون کدومشون درست گفتن ؟!


» مجتبی _ متال
»» نظرات دیگران ( نظر)

اوقات شرعی

بازدیدهای امروز: 1  بازدید
بازدیدهای دیروز: 0  بازدید
مجموع بازدیدها: 18011  بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ وضعیت من در یاهو ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

قرار لیلی - سندبادوچهل دزد بغداد
مجتبی _ متال
» لینک دوستان من «
توهم یکی از دوستان
زندگی یعنی تو
جن و روح
گستره ای به وسعت عشق
نیایش
طبیعت
گیاهان کویر ی ایران
» لوگوی دوستان من «

بهارستان - به روز رسانی :  9:20 ع 87/9/4
عنوان آخرین نوشته : خرابم می کند هر دم فریب چشم جادویت...

» آرشیو یادداشت ها «
بیا تو
تابستان 1385
بهار 1385
» اشتراک در خبرنامه «
 
بزرگترین سایت جاوا اسکریپت ایران